ترجمه های آزاد ( Banafsheh Ghafel) | ||
یاد پیر ( ادامه ی مطلب ) ما شکارهای فربهی یافته ایم !!! تو چه هستی ؟ افت زده ی روزگار انگلها ، قحطی زده ی روزگار فربهی ، روزگار ثروت . تو مطاع گرانقیمتی در این بازار مکاره نیستی . . . . خود را فراموش کن . اشک در گوشه ی چشمانش جمع شد .واقعیتی تلخ را باید می پذیرفت : گامی بیشتر تا گور نمانده و خرقه پوشان میراث فرهنگی آماده اند و امده اند تا به اقتضای مشغله شان نماز میتی بر او بخوانند و اقربا اشک تمساحی بر مزارش بریزند و سازمان گورستان های وابسته به شهرداری ( شهر مردگان یا زندگان ؟) خاک او را به باد بسپارد . و به یادبود او ، . . . و به یاد بود این تنومند هزار ساله ، درخت ریشه دوانیده در خاک تاریخ ، سرو برافراشته در اسمان روزگار ، پیچکی هرز یک ساله بکارند و برپا داشتنش را داربستی به پا دارند ، بلکه سر از خاک بردارد. به پا خاستم به احترام : - بدرود پیر - بدرود پور و باز من مانده ام تنها و یاد او و تذکری و خواهشی و سازمان های مسئول ، به ویژه سازمان میراث فرهنگی و . . . . و ننگ و نفرین بر انانی که پس از مرگ پیر ، مرثیه ای در سوگش بسرایند و رسمشان سوگواری باد. [ سه شنبه 87/5/22 ] [ 9:15 عصر ] [ درباغ ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |